پنجشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۹۰

پیامکی که جوانان بسیجی در هفته گذشته برای هم می‏فرستادند.

  در ادبیات سیاسی انگلیسی‏ها، گفتاورد نغزِ پر مغزی می‏گوید که هر ناچیزی، سیاسی ست. بازم یعنی که، نه تنها همه رفتارهای و کردارهای انسان ریشه در سیاست گروه حاکم دارد که حتی پنداره‏ها و انگاره‏ها و آرمان‏های ناچیز و پیش پا افتاده نیز، مایه ور از ارزش‏ها و اندیشه‏های سیاسی رایج در هر زمانه است. نمونه؟ هزاران نمونه در این باره می‏توان آورد، اما من در اینجا به منظومه کوتاهی اشاره می‏کنم که پیامکی ست که جوانان بسیجی در هفته گذشته برای هم می‏فرستادند. البته گفتن ندارد که این منظومه چندین و چند گیر و گرفتاری در وزن و ردیف و قافیه و دستور زبان فارسی دارد و آشکارا از ذهنیتی شفاهی و نافرهیخته و بسیجی جوشیده و خروشیده است. هدف ما در اینجا بررسی ارزشداوری‏های نویسنده در این متن است که وی ناخودآگاه به بیان آن‏ها پرداخته است. پس نخست این منظومه کوتاه را بخوانید تا سپس به بررسی آن بپردازیم:

فرض کن حضرت مهدی به تو مهمان گردد
ظاهرت هست چنــانی که خجــــالت نکشی

خــانه ات لایق او هست که مهمـــــان گردد
باطنت هست پسنــدیده ی صـاحب نظــری

پول بی شُبهـــه و ســـــالم تو حسابت داری
آنقـــدرهست که یک هدیـــه برایش بخری

ازغذاهــــای لذیذ ی که به منـــــــزل داری
لقمــه ات درخور او هست که نزدش ببری

حاضــری گوشـــی همــــــراه تو را چک بکند
با چنین شرط که در حافظــــــه دستـــی نبری

گرتو را خواست که یک دوست ســالم گویی
درکجـــا داری رفیقــــــی که به او نام ببری


گرزتو خواست که چنــد آیه ز قرآن خـوانی
آشنـــــــایی و مسلــــــــــــــط به زبان عربی

واقفـــی برعمـل خویش که بیش ازدیگـــران
می توان گفت تو را شیعـــه ی اثنـی عشـری

از بندِ تنبانی بودن این منظومه که بگذریم، می‏توانیم ستیزِ فرهنگ کهنه و نو و پیامدهای توانکاه آن را در نویسنده این متن و هم کیشان او ببینیم. در نخستین بیت، سخن از ظاهرِ ناپسند منتظران مهدی ست. اگرچه این ظاهر، زیبنده ورود ناگهانی مهدی نیست، اما ضرورت زمانه است و از ستیز و کشاکش میان زندگی مدرن که ریشه در ارزش‏های غربی دارد با ارزش‏های اسلامی و امام پسند می‏گوید. پیش پندار نویسنده در این بیت این است که مردان با ریش تراشیده و سر ِ بی کلاه و جامه‏های مدل غربی و زنان، روی و موی پیراسته و آراسته پیدا و خوشبوی و دلنشین، نمی‏توانند، میزبان و پذیرای خوبی برای امام زمان باشند.
نویسنده در بیت دوم، پا را از این هم فراتر می‏گذارد و "آقا مهدی" را که شخصیتی روحانی و الهی ست، فردی مصرفی می‏پندارد که هر خانه‏ای درخور ورود او نیست. اگر تا نیم سده پیش، پنداره همگانی دینی، سیرت نیکو را ارزشمند می‏دانست و دارایی را سنجه نیک و بد نمی‏پنداشت، اما گویا امروز به خیال نویسنده این پیامک، مسلمانِ منتظر باید خانه‏ای درخور امام داشته باشد که لابد بزرگ و ویلایی در محله داریان است. شاید بگویید که مراد نویسنده از "خانه‏ لایق"، شیوه دکوراسیون و ابزاری ست که در آن است. البته می‏شود چنان پنداشت، اما بیت سوم و چارم، این پنداره را نادرست نشان می دهد و از پیرو مهدی می‏پرسد که اگر آقا به خانه‏ات بیاید، آیا پول و پله داری که هدیه‏ای برایش بخری و غذای لذیذی برایش بپزی؟ پس امامی که قرار بود برای دادستانی از تهیدستان و بینوایان بیاید و دادگستری کند و سُفره "جامعه بی طبقه توحیدی" را در جهان بگسترد، در این نوشته، فردی مادی و مصرفی و هدیه خواه و لذیذخوار پنداشته شده است.
بیت پنجم، بیت‏الغزل این منظومه است زیرا که به روشنی با ما از ناهمایندی دین و دنیا می‏گوید. اگر آقا، گوشی تلفن همراه تو را "چک" بکند، یعنی که گوش به پیام‏های زنان و یا مردان نامحرمی که تو با آن‏ها سروکار داری فرادهد، توی مسلمان منتظرالمهدی، چه خاکی بسرت خواهی ریخت. ناگفته‏ای که این بیت، ناخودآگاه با خواننده در میان می‏گذارد این است که این دین در دنیای کنونی، ظاهر و باطنی دوگانه می‏خواهد. یعنی که مومنان و منتظران همه در خلوتگاه خود در گوشی‏های تلفن همراه‏، آنچه‏هایی را که نباید، پنهان می‏دارند و به گفته حافظ، چون به خلوت می‏روند آن کار دیگر می‏کنند. پس چگونه می‏توان در زمانه‏ای که داشتن و انباشتن و خویشخوش خواهی ارزشمند و همگانی ست، خود را "شیعه اثنی عشری" خواند و برای نشان دادن مسلمانی خویش، چند آیه از قرآن را ازبر داشت.
بیت ششم نیز دست کمی از بیت پنجم ندارد و با ما از نبود دوستی و پیوندهای انسانی در میان برادران بسیجی و قاچاقچی سخن می‏گوید. بله، درست گفته‏اند؛ هر ناچیزی نیز سیاسی ست. کافی ست که لایه های رویین آن را پس بزنیم تا به هسته‏های ارزشی – سیاسی آن برما آشکار گردد.
از یادداشت ‏های شبانه ی ابراهیم هرندی
http://www.akhbar-rooz.com/printfriendly.jsp?essayId=41383